
متن عاشقانه
تو آزادترین
ممنوعه ی ذهنم بودی
گوشتی که به استخوان چسبیده
و هر روز پوست می انداختی
زخم چرکین خاطرات من
و مظلوم بودی
درست مانند نبودنت
و چه زیبا سنگدل بودی
و چه زیبا سنگدل بودی

متن عاشقانه بلند و کوتاه زیبا برای همسر
***********************************************
برای چشمانم
نماز باران بخوان
بغض کرده
ابریست
اما نمیبارد..
************اسم پروفایل *************
این موسیقی
می افتد از دهان
تو اگر نخوانی…
اصلاً مهم نیست تو چند ساله باشی!
من، همسن و سالِ تو هستم…
مهم نیست خانهات کجا باشد!
برای یافتنت کافی است چشمهایم را ببندم…
خلاصه بگویم، حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد!
عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد…
************ جملات ناب************
درزندگی اجازه نده چیزی رنگ
خوشی هایت را تار کند…
شـاد بودن یک هنر است
لذت ببـراز زندگی
در هـر شرایط عشق بورز
ومحبت را به همه هدیه بده…
***********************************************
عشق یعنی خاطرش برات خیییییلی عزیز باشه شب نخوابی باخودت حرف بزنی یهولبخندبزنی یکی ببینه بگه دیوانه شدی عشق یعنی دسشو بگیری از پیشونیش بوسه بگیری ازچشماش از دسش عشق یعنی درنبودش هق هق گریه کنی عشق یعنی بغلش کنی انگار در اسمانی سبکی عشق یعنی هیچ وقت بهش باشهوت نگاه نکنی یعنی حس شهوت نتونه بیاد طرفت ….واگر دیدی کسی غیراز این است بدان هوسه ازاون فاصله بگیر فاصله عشق وهوس فقط یک تارموست
***********************************************
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در «تو» خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار، تنها همین یک بار
تکرار می شدی!
تکرار…
جملات عاشقانه و احساسی
به تمام آدمهای اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند…
وجودتان را به کسی یادآور نشوید
که ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بود و نبودت را میشُمارم
بگذارید خودشان بفهمند
یادشان بیاید
که در آنسوی مشغله هایشان کسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان است
چشم انتظار یک روز بخیر، یک سلام!
آدمها را به اجبار کنار خودتان حفظ نکنید…
خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!
************ تولدم مبارک ************
هیچوقت اسفند را دوست نداشتم.
نه حال و هوای خرید کردنش را دوست داشتم نهاین هول و ولا و تکاپویی که به جان آدم میاندازد!
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری
خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی
تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا
هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط
پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید…
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را
به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
چطور میشود با حجم این خاطرات و
دلتنگیهایی که روی دل آدم سنگینی میکند
اصلا مگر میشود انقدر ساده حجم این بغض را
که تمام این ماههای سال گوشه دلت نشسته است،
نادیده گرفت؟
بغضی که هر آن، منتظر است تا از یک جایی
خودش را پرت کند بیرون…
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد!