گفت روزی عاقدی با نوعروس / بی که باشد یک سرسوزن عبوس
گفت روزی عاقدی با نوعروسبی که باشد یک سرسوزن عبوس کای ربوده دل ز داماد جواندر جهان شغل شریفت چیست هان! داد پاسخ نوعروس کامیابمن... ادامه مطلب... نوشته گفت روزی عاقدی با نوعروس / بی که باشد یک سرسوزن عبوس اولین بار در پایگاه خبری شیرین طنز. پدیدار شد.

گفت روزی عاقدی با نوعروس
بی که باشد یک سرسوزن عبوس

کای ربوده دل ز داماد جوان
در جهان شغل شریفت چیست هان!

داد پاسخ نوعروس کامیاب
من معلم هستم ای عالی جناب

عاقد از فرط شعف از جای خاست
گفت: به به این که شغل انبیاست

شغل عالی نقشی از پیغمبریست
هیچ شغلی بهتر از این شغل نیست

بعد از آن بهر مزید آگهی
گفت:خانم جان! چه درسی می دهی؟

نوعروس مبتهج با اشتیاق
گفت:حاج آقا! دماغت باد چاق

بنده ام آموزگار درس رقص
باد افزون اعتبار درس رقص

در عجب شد عاقد از حرف عروس
اخمها در هم به رفتاری عبوس

با خود اندیشید: گویم حالیا
رقص را شغل کدام از انبیا؟

گشت نادم زان چه عنوان کرده بود
خویش را مشمول خسران کرده بود

بود در حیرت که مدعوین همه
دسته جمعی با شروع همهمه

در تلاش حالتی دیگر شدند
کل کشیدند و به رقص اندرشدند
شاعر : عباس خوش عمل کاشانی