
برداشت اول:
جوانی نوقلم برایم پیام میفرستدکه:
ـ استاد،ببخشید، من کرونا گرفتم. تو رو خدا مواظب خودتون باشین!
یهو علائم کرونا بر من آوار میشود و ولو میشوم روی تخت و خیره میشوم به دفترچه این جوان نوقلم که دو روز پیش آورده بود دم منزل ما تا مثلاً نقدش کنم. من هم سخاوتمندانه تحویلش گرفته بودم؛ بیماسک و بیدستکش!
برداشت دوم:
دوستی تماس میگیرد و مدام قربان صدقهام میرود:
ـ حقا که استادی! دست شما دردنکنه! راحت شدم. دریغ از یک کلمه حرف اضافی!
یادم آمد که چند وقت پیش، از پرحرفی زنش در بست نشینی اجباریاش در منزل گلهها کرد و چارهای خواست.
گفتمش موبایلی بخر و سرگرمش کن به تلگرام و فضای مجازی بی در و پیکر! ظاهراً افاقه کرده است.
برداشت سوم:
با زنده باد باجناقم تماس میگیرم برای عرض تسلیت دایی زنده یادش.
به تجربه میدانم که این گفتمان طولانی میشود. پس روی تخت دراز میکشم و شاسی بلندگو را فشار میدهم.
قبل از آن که کلامی بگویم، شروع میکند به گفتن تاریخچه بیماریهای واگیردار! بعد به کرونا میرسد و از بدفرهنگی مردم که رعایتش نمیکنند و از منزل میزنند بیرون و… داد سخن سر میدهد.
سی و نه دقیقه بعد، وقتی با او خداحافظی میکنم، متوجه میشوم که تسلیت نگفتم!
برداشت چهارم:
دوستی تماس میگیرد و بغض کرده میگوید:«سه روزه بابام به رحمت خدا رفته. خدا بیامرز، تمام عمرش برای ما جانفشانی کرد و آخرین برگه فداکاریاش را هم روکرد.
گفتم: چی؟….
گفت:«کرونا گرفت و هزینه کفن و دفن و مراسم ختم و سوم و چهلم را از دوش ما برداشت. لایی کشید و رفت. روحش شاد!»
آشنایی هنرمند با واتساپ تماس تصویری میگیرد با موی سر و سبیل و ریش ژولیده و ایضاً شکمی برآمده و پیشرفت کرده!
میگوید:«تو این بست نشینی اجباری، قند و چربی خونم افساید کرده!»
میگویم:«مجنون، یه تکونی به خودت بده و ورزش کن!» دستی به ریش بلندش میکشد و میگوید: «من ورزشی و لرزشی نیستم، ارزشیام!»
برداشت پنجم:
دوست هنرمندم، با پزشکی ـ که دوست مشترکمان است ـ تماس میگیرد و میگوید: «همسرم کرونا گرفته، لابد من هم مبتلا شدم؟»
دکتر میخندد و میگوید:«با توجه به شناختم از ریهات که روزانه میزبان دود سی نخ سیگار است؛به نظرم هیچ جای آبادی نداره که کرونا بره روش جاخوش کنه! خیالت تخت، پدرجدّ کرونا هم نمیتونه تو این قلعه خرابه نفوذ کنه!»
برداشت ششم:
میروم بانک، دوستم را نمیبینم. از کارمندی سراغش را میگیرم. میگوید:«جناب رئیس، مرخصی تشریف دارند.»
تماس میگیرم و احوالش را میپرسم. میگوید:«نترس، کرونا نگرفتم. موی بلندم را دادم زنم اصلاح کنه، شد زمین شخم زده! ناچار شدم از ته بزنمش. فعلاً تا رشد و نموّ دوبارهاش باید خانهنشین باشم!»
برداشت هفتم:
در فضای مجازی، فیلمی از دوستی شیدا و شوریده میبینم: کنار ساحل با سیگاری لای انگشتانش که به اصرار از مردم میخواهد برای در امان ماندن از شرّ کرونا، حتماً امور بهداشتی و خانهنشینی را رعایت کنند!
نویسنده : مجتبی خالقیفر / روزنامه اطلاعات