
خون دل با دوز بالا نخورم میمیرم
قدحی از غم فردا نخورم میمیرم
خودخوری در بشر انگار نهادینه شده
من که یک روز خودم را نخورم میمیرم
مغز و اعصاب و روانم که به هم میریزد
ضربه از خرج مداوا نخورم میمیرم
منت از هارترینها نکشم، غمگینم
نارو از یارترینها نخورم میمیرم
مشکل خویش برٍ پیر مغان بردم دوش*
گفت از مسالهای جا نخورم میمیرم
مفتخواری پیِ بلعیدن باغی فرمود
چه کنم باغ و مربا نخورم میمیرم
زندگی بار گرانی ست، کمر میشکند
زیر این بار اگر تا نخورم میمیرم
شاعر : مصطفی مشایخی / فضای مجازی