
۱۵۰ عکس دختر بچه خوشگل، زیبا و بامزه برای پروفایل
بچه ها معجزه سادگی، صداقت هستند . بخصوص دختر بچه ها که تبلور زیبایی و پاکی هستند . ما اینجا برای شما ۱۵۰ عکس دختر بچه های زیبا و دوست داشتنی و دلبر برای پروفایل را جمع آوری و ویرایش کرده ایم و به همراه متن های ناب و دلچسب در مورد روزگار شیرین کودکی تقدیم حضور شما خواهیم کرد. امیدوایم دوست داشته باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم

۱۵۰ عکس پروفایل دختر بچه های ناز و زیبا
در ادامه مطلب در کنار عکس های پروفایل خوشگل و بامزه از دختر بچه های دوست داشتنی متن هایی در مورد روزگار کودکی و خاطرات شیرین آن جمع آوری کرده ایم که شما را به آن دوران تکرار نشدنی بازمیگرداند . امیدوارم از تلاش ما مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد. با ما همراه شوید.
عکس دختر بچه شیطون و ناقلاه

عکس دختر بچه
کاش میشد بچگی را زنده کرد! کودکی شد،کودکانه گریه کرد!
شعر قهر قهر تا تا قیامت را سرود! آن قیامت،که دمی بیشتر نبود!
فاصله با کودکی هامان چه کرد؟ کاش میشد:بچه گانه خنده کرد!!!
**************************

کوچه های روزگار کودکی ام را به یاد می آورم،این عادت همیشگی من است،این شاید تنها دلخوشی من است…
کودکی های من همچون صحنه های پی در پی یک فیلم مستند است که در گوشه ای از ذهنم خاک خورده است.
ولی من از زیر این خاک ها نیز کودکی ام را به وضوح هر چه بیشتری به یاد دارم!
نمی دانم! تو نیز کوچه های روزگار کودکی را به یاد داری؟!
**************************

به یاد داری؟!..
آن بازی ها،آن دوست ها،آن همسایه ها،
آن شرارت های زیبای کودکانه،آ
ن بی دلیل و همواره شاد بودن ها،
آن نگاه های معصومانه،
آن دل های پاک و منزلگاه همیشگی خـدا،
آن گریه های زودگذر،آن آرزوهای ناتمام،
**************************

یادش بخیر!..
یاد آن بازی ها،آن از در و دیوار و درخت بالا رفتن ها،
آن ظهرهای پرهیاهوی کودکانه و به اصطلاح آرام بازی کردن ها،
آن شب های پر از قصه و عاری از غم و غصه،
آن دوست های به واقع!دوست،آن خدای کودکی هایمان…….
**************************

یادش بخیر!..
یاد آن عیدهای پر از شادی و زیبایی،
آن جیب های پر از بوی عیدی،
آن تخم مرغ های رنگی سر سفره ی هفت سین،
**************************

آن ماهی های قرمزی که از دست های کوچکمان به شکوه می آمدند،
آن جوجه های دیوانه وار دوست داشتنی دم عید……
آن تابستان های پر شر و شور،آن بستنی قیفی خوردن ها،
آن لحظه شماری ها برای مسافرت،برای دیدن فامیل هایت…
**************************

یادش بخیر!..
یاد آن آب بازی ها،خاک بازی ها،گِل بازی ها،
آن دویدن ها با پای برهنه روی ساحل و شن ها،بین درختان جنگل ها…..
**************************

یادش بخیر!..
یاد آن روزهایی که دنیا همه جوره بر وفق مرادمان بود،همه جوره…
یاد آن روزهایی که دل گرفتن،
دلتنگی و گله کردن از دنیا و آدم هایش
همچون غم و غصه برایمان هیچ معنایی نداشت……
یاد آن روزهایی که دنیایمان پر از پاکی و صداقت بود…
**************************

یادش بخیر!..
نمی دانم به یاد داری یا نه؟!
به یاد داری روزگاری را که به شتاب هرچه بیش تر گذشت؟!..
چه شتابی! شتابی که حتی با فرمول های فیزیک هم قابل محاسبه نیست؛
شتابی که به بی نهایت ها میل کرد و کودکی ام را در کمال ناباوری ام برد……….
**************************

کودکی ام!
چه قدر زود گذشتی و چه با شتاب از من دور شدی
و مرا با این دنیای بزرگی ام این دنیای …
و مشتی خاطرات خاک خورده تنها گذاشتی…
**************************

کاش می توانستم به کودکی ام بازگردم!
حتی برای لحظه ای…
ولی افسوس که جاده ی زمان یکطرفه است….
**************************

پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز دوست همبازی نشو
**************************

بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
**************************

مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
**************************

غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
**************************

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
**************************

سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
**************************

باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد
**************************

زمان هر دو را برد
هم بادبادکم را
هم کودکی هایم را
ومن نخ خاطره ها در دستم
گره خورده به جایی
در گذشته ها …..!!!
حسن دیانی
**************************

بیا همبازی خوب کودکی
دوباره بچه می شیم یواشکی
اگه حرفی واسه خندیدن نبود
تا ته دنیا می خندیم الکی
**************************

پروفایل دختر بچه
بی آنکه خواسته باشی
پیامبری هستی و معجزه ات تنها
تصویر کوچکی است در قاب پنجره ام.
تصویر دختــری که هنوز
شیطنتش، قاصدکی کوچک را تا پیچ کوچه دنبال می کند
و گیسوانش در باد سرچشمه تمام رودهایِ زمین است.
گروس عبدالملکیان
**************************

اگر رد پای نگاه تو را باد و باران
از این کوچهها آب و جارو نمیکرد
اگر قلک کودکی لحظهها را پس انداز میکرد
اگر آسمان سفرهی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز میکرد
و میشد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
**************************

اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور
از دور یکبار دیگر ببینم
قیصر امین پور
**************************

دلبسته به سکههای قلک بودیم
دنبال بهانههای کوچک بودیم
رؤیای بزرگتر شدن خوب نبود
ایکاش تمام عمر کودک بودیم
**************************

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها، شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
**************************

عکس دختر بچه زیبا
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد؛ این مشق ها را خط بزن
محمد علی حریری جهرمی
**************************

یار دبستانی من! با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغضِ من و آهِ منی
حک شده اسمِ من و تو؛ رو تنِ این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم؛ مونده هنوز رو تنِ ما
**************************

دشت بی فرهنگی ما؛ هرزه تموم علف هاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دلهای آدمهاش
دستِ من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو؛ درد ما رو چاره کنه؟
یـــار دبستانیِ من…
**************************

یادم آمد
شوق روزگار کودکی
مستی بهار کودکی
یادم آمد
آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی
**************************

رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت
آسمان جلال دیگر پیش من داشت.
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی بر نگردد دریغا…
**************************

عکس دختر بچه خوشگل
این فرشته ساده است و خط خطی ست
سر به زیر و یک کمی خجالتی ست
بوی سیب می دهد، لباس او
دامنش حریر سبز و صورتی ست
خنده هایش قیامتی ست
این فرشته راستش خود تویی
قصه فرشته ات حکایتی ست
عرفان نظر آهاری
**************************

روزی زنی خواهم شد از جنس تو
با همان کفشهای پاشنه بلند و
پیراهن سیاه چین چینت
نمیدانم روزهای من
مثل لبخند تو شیرین است
یا مثل دامان کودکیم سیاه!
راستی بزرگ که شدم باز هم کسی
موهایم را شانه خواهد کرد؟
صبا میر اسماعیلی
**************************

من: من میخوام برگردم به کودکی!
نازی: نمیشه! کفشِ برگشت برامون کوچیکه!
من: پابرهنه نمیشه برگردم؟
نازی: پلِ برگشت، توان وزن ما رو نداره، برگشتن ممکن نیست!
من: برای گذشتن از ناممکن کی رو باید ببینیم؟
نازی: رؤیا رو!
من: رؤیا رو کجا زیارت بکنم؟
نازی: در عالم خواب!
من: خواب به چشمام نمی آد!
نازی: بشمار، تا سی بشمار، یک و دو…
کودکی هامان کجا جا ماند؟
حسین پناهی
**************************

پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
**************************

پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز دوست همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
**************************

عکس دختر بچه برای پروفایل
در جهانی خالی از رؤیا،
کودکان؛
یادآورِ پروانه و رنگین کمان هستند…
لبخندهای کودکانه… شادی کودکانه…
سیدعلی میرافضلی
**************************

کاش مانند کودکی
از سقف اتاق مادربزرگ
دوچرخه ای چکه میکرد
تا باقی عمر را
همچون کودکی
روی آن سپری کنم.
کاش دوچرخه ای بود و کودکی…
کیکاووس یاکیده
**************************

یادم آمد
شوق روزگار کودکی
مستی بهار کودکی…
یادم آمد
آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی
**************************

بازگرد ای خاطرات کودکی
برسوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
**************************

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند اموز روباه وخروس
روبه مکارو دزد وچاپلوس
**************************

عکس دختر بچه برای پروفایل
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
**************************

باوجود سوزو سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
**************************

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
**************************

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار
**************************

بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود وتفریقی نبود
**************************

کاش میشد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
**************************

کاش دلهامو به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را
از نگاهش می توان خواند
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
**************************

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
**************************

سکوتی را که یک نفر بفهمد بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
سکوتی که یک نفر در این دنیا هست که آنرا می فهمد
یک نفری که برات یه دنیا ارزش داره و بدون اینکه در کنارت باشه سکوتت رو می فهمه
یک نفر که …… دنیا را ببین…
**************************

شبیه کودکی
پیش رفیقانش زمین خورده
درونم بغض بی رحمیست
اما کم نیاوردم..
سید سعید صاحب علم
**************************

کودک که بودم؛
گمان میکردم
سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد…
حال که فکر میکنم
میبینم سرد تر از بستنی،
قلب آدمهاییست
که تا میفهمند دوستشان داریم
مارا ترک میکنند…!
**************************

عکس پروفایل دختر بچه زیبا
کودکى کو
شادمانى ها را چه شد
تازگى کامرانى ها را چه شد
چه شد آن رنگِ من و آن حالِ من
محو شد آن اولین آمالِ من
شد پریده رنگِ من از رنج و درد
این منم، رنگ پریده ، خون سرد…
نیما یوشیج
**************************

تاریخ …محله ی قدیمی ما ..
تاریخ در آنها به زیبایی در حرکت است
همه چیز عمر دارد، حرف دارد، برکت دارد
تکنولوژی آن ها را له نکرده
یاغی گری های مدرن تغییرشان نداده
**************************

هنوز حیاط هست، حوض است، کوزه هست
قناری می خواند
ماهی شنا می کند
دیوارهای اتاق های کوچک
مهمان جمعیتی زیاد است
**************************

سفره ها گسترده اند
نه دو نفره، نه چهار نفره
صدای پیرها شنیده می شود
حضورشان برکت خانه است
**************************

کوزه ها مملو از ترشی
دیگ کوچک مفهومی ندارد
نذری پزان به راه
همسایه حق به گردن دارد
**************************

دست ها صدا دارد
درختان نفس می کشند
باغچه هنوز آرزو نشده
زیرزمین انباری نیست
حیاط را بالکن نمی خوانند
پنجره فقط در نقاشی ها نیست
**************************

باران در خانه می بارد
ایوان زیر حصیر
چایی همیشه دم است
روی سماور، توی قوری
درِ خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
غذاها ساده و خانگی است
بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
**************************

کسی نان خشکه ندارد
نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
**************************

تصاویر دختر بچه
سلام ها اینقدر معنا ندارد
سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است
گلدان ها در خانه اسیر نیستند
درخت یاس هنوز هست
بوی یاس از شیشه های عطر نمی آید
**************************

دست پدر همیشه پر است
خانه همیشه شسته
خاک اینجا نمی ماند
همه چیز زنده است
حتی اگر آن خانه
سال های سال متروکه مانده باشد…
**************************

گذر زمان …
به خودت بیشتر نگاه کن
بیشتر از این ها چهره ات را
در آینه ی قدی اتاقت تحسین کن
گاهی خودت را نیمه ی گمشده ی خودت بدان
شاید یکروز دلت برای امروزت تنگ شد
گذر زمان از آنچه در آینه میبینی نزدیک تر است…
**************************

باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک دست کودک را
هر طرف می بُرد کودکی هایم
با نخی نازک به دست باد
آویزان!
**************************

عکس دختر بچه بانمک
دلم برای بادبادکها تنگ است
برای رنگ و ترانه و لبخند
برای کوچه های بلند دزاشیب
که پر می شد از خنده های کودکانه مان
و لبریز می شدیم از زندگی
**************************

بی آنکه در جستجوی معنایش باشیم…
دلم برای شادی های بی دلیل
برای آن پنجشنبه ها که چه سرخوشانه
به سوی خانه می دویدیم
و به استقبال خستگی هامان می آمد
تنگ است…
**************************

کجاست آن دیوار کودکی
که آسان همه غمها را به او بسپرم
و شادمانه دوباره متولد شوم؟
دلم برای آن روزها تنگ است
برای روزهای رنگ و ترانه و لبخند
**************************

برای بادبادکهایم
که نمی دانم کجا و چه هنگام
از دستانم رها شد
و همه رویاهایم را با خود برد
من را اسیر زمین کرد
و تبعید من از آن روز آغاز شد…
**************************

بادبادکهای من، دوباره بازگردید
و مرا با خود ببرید
می خواهم با شما همسفر شوم
دلم برای بادبادکها تنگ است…
**************************

عکس دختر بچه بامزه
بچگی…
کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد، کودکانه گریه کرد
شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟
کاش میشد ، بچگانه خنده کرد …
**************************

هیچ دوره ای جای خودش نبود
کودک بودم، می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو!
جوان شدم، گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!!
و من همیشه تشنه ی کودکی ماندم.
هیچ دوره ای جای خودش نبود
**************************

من بچگیم را می خواهم…
مثل پدری که پول ندارد
و به زور دست بچه اش را گرفته
و از جلوی اسباب بازی فروشی …
کشان کشان درور می کند….
روزگار هم دستم را گرفته
و مرا از بچگیم دور می کند…
دستم را ول کن…
من بچگیم را می خواهم…
حسین ـ دریانی
**************************

ﺁﻟﺒــﻮﻡ ﮐـﻮﺩﮐــﯽ ﺍﺕ …
بزرﮒ ﮐﻪ ﻣﯿﺸــــﻮﯼ
ﻏُﺼـﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺯﻭﺩﺗـﺮ ﺍﺯ
ﺧـﻮﺩﺕ ﻗـَﺪ ﻣﯽ ﮐِﺸــﻨﺪ …
ﺩَﺭﺩ ﻫـﺎﯾﺖ ﻧــﯿﺰ…
ﻏــﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻟﺒﺨــﻨﺪﻫـﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻟﺒــﻮﻡ ﮐـﻮﺩﮐــﯽ ﺍﺕ …
ﺟــﺎ ﮔــُﺬﺍﺷﺘــﯽ…
**************************

بوی مهر
باز بوی دفتر
پاک کن های سفید…
ته مداد قرمز
باز هم مهر رسید
**************************

عکس دختر بچه لاکچری
باز هم رج زدن حرف الف
باز هم دخترکی سر به هوا
دختری نازکه نامش کبراست و ده ها سال است
قول ها داده به خود و گرفته تصمیم
که دگربار، کتاب خود را
باز جا نگذارد. شب به زیر باران ، آن کتاب کهنه
هچنان خیس و چروکیده و باران زده است
باز هم سال دگر ، باز پاییز دگر ، باز تصمیم دگر
**************************

باز کوکب خانم
چند مهمان دارد
باز هم سفره رنگین پهن است
و کدام از ماها
در پس این همه سال …
حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم
همچنان با او نیست؟
**************************

خوش به حال عباس!
خوش به حال کبری!
خوش به حال حسنک!
که همه دغدغه شان
سفره و دفتر خیس است و صدای یک بز
**************************

خوش به حال همه شان!
که ز ما جا ماندند
همه کودک ماندند
و رسیدیم ما به سرابی که هم اکنون هستیم
و غم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست
**************************

خلق و خــــوی کــــودکـی …
رســیــدن بـــه راســتـی و درســتــی ،
چــنـدان ســخت و پـیـچـیـده نـــیـست . .
فـقــط کـــافــیـست کـــمـی بـه خلق و خــــوی کــــودکـی بـــرگـــردیـم . . !
**************************

ژست دختر بچه
کـــــودکــــی …
خیــــلی تنــــــــد رفــــت!
کـــــودکــــی هــــایــم ، بـــا آن سه چرخـــــه قراضــــه اش
کــــاش همیـــــشه پنچـــــر می مــــاند . .
**************************

دنیای کودکی …
هوس سرک کشیدن به دنیای کودکی ام را دارم …
قهرهای الکی … دوستیهای واقعی
مشکلات کوچک و قلبی بزرگ ….
**************************

کودکی…
همبازیه کودکی هایم
بیا چشمهایمان راببندیم
و برویم به روزهای
سقف های کاه گلی
من از اسارت این سنگهای بی احساس می ترسم …
**************************

دست مرا بگیر
و ببر به روزهای چکمه های پلاستیکی
همان هایی که شیرینی پوشیدنشان را
هیچ جای دنیا نخواهم یافت…….
**************************

دلم برای لالایی بی بی بی تاب بی تاب است
برای کرسی گرمش
از سردیه این چهار دیواری های اجباری بیزارم……..
بیا برویم
**************************

تو تفنگ هایت را بردار
من عروسک هایم را
تو برو به جنگ سختی ها
من هم موهای عروسک هایم را
یک دل سیر می بافم ….
**************************

از جنگ که برگشتی
عروسک هایم را که خواب کردم
لباسهایت را می شویم
پوتین های پلاستیکی ات را واکس می زنم
**************************

عصر که شد می نشینیم لب حوض
توحافظ بخوان
من هم چای می ریزم وهی عاشقترت می شوم
یادم باشد
تو عاشق بودی و حسود
یادم باشد
نامه هایت را زیر گلدان شمعدانی می گذاشتی
**************************

ژست دختر بچه در عکس
قول می دهم
انجا که رفتیم دیگر کفش های مادرم را پا نکنم
تو هم قول بده هی نگویی پس کی بزرگ می شویم …..
راستی ما کی بزرگ شدیم
**************************

کی از یاد عروسک هایمان رفتیم
کی لبخند هایمان گناه شد
کی دستهایمان نامحرم
کی نگاه هایمان هرزه شد
من که باتو تا اخر دنیا امده بودم …
با کفش هایی که هیچ وقت اندازه ام نبود …
**************************

ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻧﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ
ﺁﯾـــــــــــﻨﺪﻩ ….
ﺩﻟﻢ …… ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ !
**************************

ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ !
۱۰۰ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ ۱ ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ
ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ !
**************************

عکس دختر بچه ملوس
ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ۱۰ ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼﻣﺴﺨﺮﻩ
ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ !
ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ !
ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ
**************************

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ … ﻣﻮﺭﭼﻪ
ﻫﺎﺭﻭ ﺑﮑﺸﻢ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣــﺎﺩﺭﻡ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ﻧﻪ
ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ !
۱۰۰۰ ﺗﻮﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ ﺑﺎﺷﻪ !
**************************

ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻡ
ﻏﺮﻭﺑﺎﯼ ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺯﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ ” ﺁﻧﺸﺮﻟﻲ” ﺑﺎﺷﻢ !
ﻭﻟﻢ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺻﺐ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﻤﻮﻧﻢ !
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻢ!
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎ ﺧﯿـــــــﻠﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﺱ
**************************

ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺧﺪﺍ!
ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻛﻮﺩﻙ ﺷﺪ؟؟ !!
ﻣﻦ
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱِ ﻧﮕﺎﻩِ ﻣﻌﺼﻮﻡِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺍﻡ . ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺗﻨﮓ
ﺍﺳﺖ!!
**************************

عکس دختر بچه شیک
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
**************************

پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
**************************

خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
**************************

مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
**************************

عکس دختر کوچولو
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
**************************

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
**************************

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
**************************

حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
**************************

رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
**************************

زیبا و خوشگل و ناز
باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
**************************

پیدایم نمیکنی!
همبازی قدیم!
چشم نگذار…
آنقدر دورم که با شمردن همه اعداد
هم پیدایم نمیکنی!
**************************

یاد ایام گذشته بی وجودت غصه بود
خاطرات روزگاران در دلم گم گشته بود
ای قدیمی ای صمیمی خنده ها یادش بخیر
ای تو هم بازیه من آن کودکی یادش بخیر
**************************

یاد شادیمان دل افسرده ام را شاد کرد
خاطرات شیطنتها در دلم غوغا بکرد
آنهمه شور و شعف در کودکی یادش بخیر
عشقهای بی ریا آن قلبهای پاکمان یادش بخیر…
**************************

کودکی…
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود
شب که می شد نقشها جان می گرفت
روی سقف ما ،که طاقی ساده بود
**************************

می شدم پروانه خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود
**************************

قهــــر می کردم به شوق آشتی
عشق هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن ،عــادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
قیصر امین پور
**************************

یاد کـــــودکی هایم…
نــــــــشسته ام به یاد کـــــودکی هایم
دور غلط ها یه خط بسته می کشم…
دور خودم …!
**************************

عکس دختر بچه ناز
ای کاش کودک بودیم…
از هیچ کار کودکی ام پشیمان نیستم ،
به جز آرزوی بـــزرگ شدن…
**************************

بزرگ شدم …
کمی عوض شدم؛دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم؛
به کسی تکیه نمیکنم .؛
از کسی انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه میزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم…
چقدر بزرگ شدم یک شبه !!!
**************************

ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ …
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻡ تنگ می شود…
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﯼ قلبم میگیرد…
ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ …
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺩﻟﯽ ﻧﺒﻮﺩ…
تا تنگ شود…
ﺗﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ …
ﺗﺎ ﺑﺸﮑﻨﺪ…
**************************

بزرگ شدن …
بزرگتر که میشوی ، غصه هایت زودتر از خودت قد میکشند…
و لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری…
و ناخواسته وارد دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی ….
شاید بزرگ شدن آن اتفاقی نبود که انتظارش را می کشیدیم ….
**************************

اولین روز دبستان بازگرد!
کودکیها شادوخندان بازگرد!
درسهای سال اول ساده بود!
آب را بابا به سارا داده بود!
درس پند آموز روباه و خروس!
روباه مکارو دزد و چابلوس!
**************************

با وجود سوز و سرمای شدید!
ریز علی پیراهن از تن میدرید!
تا درون نیمکت جا میشدیم !
ما پر از تصمیم کبرا میشدیم!
**************************

کاش هرزنگ تفریحی نبود!
جمع بودن بود و تفریقی نبود!
کاش میشد باز کوچک میشدیم!
لااقل یکروز کودک میشدیم…
**************************

کودک…
ما هیچ وقت بزرگ نشدیم
فقط بچگیمان را از دست دادیم !
**************************

دلم فردا هوای امروز را می کند…
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
**************************

… دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم
و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم
تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
**************************

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
**************************

دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند…
**************************

پروفایل دختر کوچولو
دلم برای کودکیم تنگ شده….
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه آدم ها را دوست داشتم…
**************************

مرگ مادر “کوزت” را باور می کردم
و از زن “تناردیه” کینه به دل می گرفتم
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر “هاچ” گم نشود…
دلم می خواست “ممُل” را پیدا کنم
از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال “وروجک” می گشتم
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
**************************

دلم برای خدا تنگ شده …
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم…
دلم برای کودکیم تنگ شده …
شاید یک روز در کوچه بازار فریب ، دست من ول شد و او رفت …
**************************

روزای کودکیم …
دوچرخم رو در زیرزمین قایم کردم تا هیچکی نتونه اونو بدزده…
مداد رنگیم رو در جامدادی گذاشتم که گم نشه…
لباسم رو در گنجه گذاشتم و درش رو قفل کردم که دست کسی به اونا نرسه…
**************************

روزای کودکیم …
توپم رو تو کیسه توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچکی اون رو بر نداره…
عروسک هامو توی ویترین چیدم و باهاشون بازی نکردم که مبادا خراب شه…
سالها و سالها از اونا مواظبت کردم ولی نمیدونم چه وقت، کی، از کجا اومد و روزای کودکیم رو برد…
**************************

عکس دختر بچه ناز و ملوس
ای کاش کودک بودم ،
تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود.
ای کاش کودک بودم ،
تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم.
ای کاش کودک بودم ،
تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم
ای کاش کودک بودم…
**************************

همیشه کودک بودیم…
دلبسته به سکه های قلک بودیم…
دنبال بهانه های کوچک بودیم…
رویای بزرگ شدن خوب نبود…
ای کاش همیشه کودک بودیم…
**************************

ای کاش کودک بودم…
کاش کودک بودم که به هربهانه ای
به آغوشی پناه می بردم و آسوده اشک می ریختم !
بزرگ که باشی باید بغضهای زیادی را بیصدا دفن کنی …
**************************

بیا دوباره کودکی کنیم…
من از هفت سنگ می ترسم…
می ترسم آنقدر…سنگ روی سنگ بچینیم…
که دیواری ما را از هم بگیرد…
بیا لی لی بازی کنیم…
که در هر رفتنی…دوباره برگردیم…
بیا دوباره کودکی کنیم…
**************************

کودکی ام…
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاک*کن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی
**************************

عکس دختر خوشگل برای پروفایل
دلم برای تخته پاک*کن و گچ*های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه
دلم برای مبصر شدن، برای از خوب، از بد، کارت صد آفرین
و جاکتابی زیر میزها، جانگذاشتن کتاب و دفتر
**************************

دلم برای زنگ تفریح، برای عمو زنجیرباف بازی کردن*ها
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن، دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای خنده*های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه… نمره انضباط
**************************

دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزوهایم
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند
کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست
کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
**************************

انقدر بچه ها را به بزرگ شدن امیدوار نکنید !!
بزرگ میشی یادت میره …
بزرگ میشی میری مدرسه …
بزرگ میشی دکتر میشی …
بزرگ میشی عروس میشی …
بزرگ میشی بابا میشی …
بزرگ میشی …
کــودکــ را بگذارید کـــودکــی کنـــد !
**************************

تصاویر دختر کوچولو
کودکی چند ساله ام !!!
امروز کسی از من پرسید چند سال داری…
گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم…
کودکی چند ساله ام !!!
**************************

بچه که بودیم …
بچه که بودیم بستنی مان را که گاز می زدند قیامت به پا می کردیم…
چه بیهوده بزرگ شدیم …
روحمان را گاز می زنند میخندیم…
**************************

ای کاش کودک بودیم…
باز دلم…
هوای آن روزها را می کند…
روزهایی که…
بهانه ی شادیمان…
یک عروسک بود…
و بهانه ی بازیمان…
تنها یک همبازی…
**************************

و ما آن قدر غرق در بازی بودیم…
که گویی تمامی دنیا …
در همان لحظه خلاصه می شد…
مرزی نبود…
میان خیال و واقعیت…
**************************

باز دلم…
هوای آن روزها را می کند…
روزهایی که…
در صداقت معنا می شد…
روزهای پاک کودکی…
**************************

عکس دختر بچه سبزه بانمک
دلم…
هوای آن روزها را می کند…
هوای تو را…
این خانه را…
و صدای آن روزها…
که فــریاد می زند:
” فاصله ها ، هرگز حریف خاطره ها نمی شوند”
**************************

مستی کودکانه …
یادم آمدشوق روزگار کودکی…
مستی بهار کودکی…
رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت…
آسمان جلال دیگر پیش من داشت…
شور و حال کودکی بر نگردد دریغا…
قیل وقال کودکی بر نگردد دریغا…
**************************

به چشم من همه رنگی فریبا بود…
دل دوراز مکتب من شکیبا بود…
نه مرا سوز سینه بود…
نه دلم جای کینه بود…
روز وشب دعای من…
بوده با خدای من…
کز کرم کند حاجتم روا…
آنچه مانده از عمر من به جا…
گیرد وپس دهد دمی مستی کودکانه مرا..
**************************

کاش میشدکوچک میشدیم …
درکودکى:پاکن هایی ز پاکى داشتیم…
یک تراش سرخ لاکی داشتیم …
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت…
دوشمان از حلقه هایش درد داشت…
گرمی دستانمان از آه بود…
برگ دفترهایمان از کاه بود…
تا درون نیمکت جا میشدیم…
**************************

ما پر از تصمیم کبرى میشدیم…
با وجود سوز و سرماى شدید…
ریزعلی پیراهنش رامیدرید…
کاش میشد باز کوچک میشدیم …
لااقل یک روز کودک میشدیم…
**************************

زیبا ترین عکس های دختر بچه های زیبا
یادش بخیر بچگی
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
**************************

امیدوارم مجموعه تصاویر و متن های زیبا
از عالم کودکی و بچه گی مورد توجه و رضایت شما قرار گرفته باشد.
**************************
