کاریکلماتور : خودش حال نداشت، حال طرف را گرفت!
کاریکلماتور های منظر ابراهیم پور بروجنی تازه و کهنه ندارد‌، هیچ وصله ای به من نمی چسبد. سکوتم، همه ی حرفهایم را به آغوش کشیده. حرفِ حساب را نمی فهمید با جبر به او فهماندم. در دایره ی هستی، دور زدن ممنوع...

کاریکلماتور های منظر ابراهیم پور بروجنی

تازه و کهنه ندارد‌، هیچ وصله ای به من نمی چسبد. سکوتم، همه ی حرفهایم را به آغوش کشیده. حرفِ حساب را نمی فهمید با جبر به او فهماندم. در دایره ی هستی، دور زدن ممنوع است! خیالتون تخت باشه تمام غم و غصه هایمان زیر سرِ دشمنان است. با کفشهای تا به تا، نمی شود خوشبختی را قدم زد. با اینکه حساب سرش می شد، بی حساب ظلم می کرد. خودش حال نداشت، حال طرف را گرفت. در تاریکی تکلیف کسی روشن نمی شود. نتوانست از دلم برود، از دیده ام رفت. باید دست و بال بعضی‌ها را بست تا بی جهت به دیگران نپرند. بعضی ها خرشان از پل می گذرد ولی باز هم از خر پیاده نمی شوند. وقتی تصمیم گرفت دستش توی جیب خودش باشد، برایش دست زدند. از بس حرف هایم را قورت دادم سنگین شدم. آسانسور، هر چقدر بالا و پائین می شود راه فراری نمی یابد. تنها پلِ یک طرفه، پلِ صراط است. وقتی دستش را خواندم، خطِش را عوض کرد.

شماره ی بهترین کاریکلماتور های فوق را در زیر همین مطلب در قسمت نظرات بنویسید.