شعر طنز جشنواره : یک روز با رفیقان با خودرویی اجاره
شعر طنز جشنواره از علیرضا تیمورییک روز با رفیقان با خودرویی اجارهرفتیم در مکانی هم گردش و نظارهدیدم شلوغ جایی پر از زن و پر از مردیک جا شبیه آنچه دیدم به ماهوارهیک عده عکس سلفی با تیپ های جلفیبر سر کلاه شاپو قدی چنان...

شعر طنز جشنواره از علیرضا تیموری

یک روز با رفیقان با خودرویی اجاره
رفتیم در مکانی هم گردش و نظاره

دیدم شلوغ جایی پر از زن و پر از مرد
یک جا شبیه آنچه دیدم به ماهواره

یک عده عکس سلفی با تیپ های جلفی
بر سر کلاه شاپو قدی چنان مناره

هم تیپ ها عجیب و هم چهره ها غریب و
یک عده دلفریب و بر بنزها سواره

یک عده ای جعلق یک عده ای معلق
یک عده ای به هرگوش پنجاه گوشواره

یک عده ای بسی خُل یک عده چون ابوالهول
بر دوش آن یکی جُل، شلوار پاره پاره

یک عده ریش چون بُز، بر ریش خود دهد پز
یک عده عاشق رز، مهرانه و شراره

یک عده با سبیل و یک عده بی سبیل و
یک عده همچو نیچه پر رمز و استعاره

این هیبتش هیولا آن پپ گواردیولا
آن دیگری موگابه از مرکز هراره

این یک شبیه مرتاض آن یک شبیه بزاز
آمد مگر ز قفقاز یا هست از هزاره

یک آدمی خوش استایل چون عکس در پروفایل
یک آدمی بد استایل بی ریخت و قواره

آن یک شبیه جانی عینک ته استکانی
با هیبت شبانی گوید منم ستاره

شلوار های اسلش تنبان های بی کش
بر صورت یکی خش با اخم و با اشاره

این یک به پاش تنبان خندان و ریش جنبان
موهاش هم پریشان بدتیپ و بدقواره

کت رفته توی شلوار بر لب همیشه سیگار
در جستجوی اُسکار بوده است او هماره

صدها هزار رنگ و یک عده چون پلنگ و
یک عده هم مَشنگ و یک عده هیچ کاره

هم قرمز و هم آبی موی مش و شرابی
مهتاب و مه جبین و مهنوش و ماهپاره

یک عده ای پرنسس در ویترین مجلس
لیلا، کتی، آزیتا، فرنوش، رز، بهاره

گفتم : کی اند اینها؟ گفتا سلبریتی
گفتم: کجاست اینجا؟ گفتند جشنواره

نظر خود را درباره ی شعر طنز جشنواره بنویسید.