کاریکلماتور های طوفانی از سرکار خانم لیلا طوفانی را در ادامه بخوانید :
از کاه کوه ساخت تا به آن تکیه کند.
پرنده برای آزادی به پای میلهی قفس افتاد.
باد کلمات را از لای روزنامه برد.
سمعک حوصله حرف شنیدن نداشت.
از بس غصه خورد سوء هاضمه گرفت.
روبوسی ممنوع شد مردم پابوس شدند.
بوس و کیس هر دو از یک قماشند.
دهن بین حرف را نمیشنید.
پدربزرگ برای اینکه از دنیا برود ۷۸ سال قبل به دنیا آمد.
کاغذ عجله داشت زودتر حرفهای قلم را بخواند.
خورشید از ترس شب پشت کوه پنهان شد.
هندوانه شب یلدا تو زرد از آب در آمد.
پستههای خندان به شب یلدا دعوت شدند.
آذر چشم دیدن یلدا را نداشت.
برای آنکه خیانت کند ازدواج کرد.
قلب به عشق اعضای بدنم روزی چند هزار بار میتپد.
رودخانه سر به کوه و بیابان گذاشت.
شنبه با کمکارترین روزِ هفته دعوایش شد.
با فریاد رعد ابر خودش را خیس کرد.
عقربه ساعت شمار به جرم کمکاری از صفحهی ساعت اخراج شد.
رئیس مان بنا بود نان همه را آجر کرد.
با رفتن روح از بدن جسمم خلع سلاح شد.
قلم وقتی حرف کم آورد خطخطی کرد.
زندگی آسانسورچی بالا و پایین داشت.
برای پیمودن طول و عرض جغرافیایی ارزِ مسافرتی خرید.
قاضی تنها کسی که خودش را جای هیچکس نگذاشت.
آش پز پیتزا نپخت.
کفش سفارش داد برایش پاپوش دوختند.
دست و دلش که سرد شد فهمید مرده است.
خشمش را خورد تا دعوا نشود.
آفتاب حسرت دیدن مهتاب را داشت.
قلمِ نویسنده را شکستند خودکار خرید.
باد رنگین کمان را با خود برد.
ابرها برای تمیزی هوا اشک شوق ریختند.
چراغ را که روشن کردم شب از خواب پرید.
دلتنگیاش را در قمارِ بیکسی باخت.
جمعه از غصه روزهای هفته دلگیر شد.
با صدای رعد آسمان سکوتِ خانه را شکست.
با دستمال نانو گوشی رفعِ فیلتر شدن.
هفته از تکرار روزها خسته از کاه کوه ساخت.