کاریکلماتورهای پیرسوک : فقط از کسی خط می گیرم، که خوشنویس باشد!
کاریکلماتورهای زیر را جناب آقای ابوالقاسم صلح جو (متخلص به پیرسوک) برای شیرین طنز ارسال کرده اند که در ادامه می خوانید : تا نگاهت به من افتاد، بدون روغن «سرخ» شدم! به پای تو نمی رسد کسی، وقتی فرار می کنی از...

کاریکلماتورهای زیر را جناب آقای ابوالقاسم صلح جو (متخلص به پیرسوک) برای شیرین طنز ارسال کرده اند که در ادامه می خوانید :

تا نگاهت به من افتاد، بدون روغن «سرخ» شدم! به پای تو نمی رسد کسی، وقتی فرار می کنی از من! ستارهٔ‌ «سهیل»، «زیبا» است! با باز کردن «شیر»، مدیر باغ وحش خودش را خیس کرد! در جنگ گرگ ها، گوسفندان «خر» می شوند! پدربزرگم، ماست «سفید» را با پول «سیاه» می خرید! آدم یک دنده، کلاچ ندارد! کتابهای عاشقانه ام را، در«قفسهٔ» سینه ام جا داده ام! شخصیّت پاستوریزه ام «شیری» رنگ است! عاشق گوشی هستم، که فریادها را «بی پرده» بشنود! سرِ سفره «مِیل» نداشت، اصرار رایانه ای نکردم! پیش از رفتن جگرم، سدّ راهش شدم! تا پیچاندمش، از این رو به آن رو شد! چون یک «ریز» «سوال» می کرد، یک «درشت» «جواب»اش دادم! از وقتی عاشق «غزل» شده ام، قصیده هایم تغییر قالب داده اند! عمرم را با «شادی» گذراندم، در جزیرهٔ خیال! تا از پا در آوردم اش، آویزانش کردم! برای پیشگیری از انفجارِ دیزی زودپز، «چاشنی» اضافه نمی کنم! روی حرفم ایستادم، کمر حرفم رگ به رگ شد! دفرانسیل خودرو برای خواباندن ترمز دستی، لالایی «می خواند»! تا به «پیروزی» رسیدم، «سرخ» شدم! از من فاصله گرفت، امّا پس نداد! تا به بحث «دامن» زدم، همه خواستار بحث «عریان» شدند! «بوف کور» را، عصای سپید «هدایت» کرد! عمده «خر» بود، به تنهایی! دندانم از فرط گرسنگی، خودش را خورد! مسافر «می کشید»، کیلویی! تا در فضای مجازی «فیلتر» شدم، خود را وقف هواکشِ اتومبیلم کردم! «داغ»اش را دیدم، وقتی از کوره در می رفت! برای پیشگیری از «گاز» گرفتگی، به بخاری ها واکسن زدم! با «سرور» به وجد می آیم، که سماع می رقصم! فقط از کسی خط می گیرم، که خوشنویس باشد! وزنه بردار در حضور مرده شور، روی «تخته» رفت! تا سرِ شوخی را باز کردم، خنده ها در رفتند! نقّاش برای «سر» کشیدن، لیوان را پُر از آب کرد! اتومبیل که ایستاد، خستگی ام پیاده شد و «در رفت»! در ارکستر سکوت،‌ خوانندهٔ فریادهای بیصدایم! به نام توست، خودم را که می خوانم! نگاهم با صعود از کوه، به قلّه پناهنده شد! نتوانست دستم را بخواند، سواد «یدی» نداشت! نشسته ام پشتِ دوچرخه اَت، از وقتی «ترک»ام کرده ای! اکثر پزشکان، در انتهای عمر بیمار مطب دارند! با شکستن سدّ کنکور، دانشگاه ها روی آب رفتند! وقتی به دوستم «سر» زدم، «کف گرکی» تحویل گرفتم! در آستانهٔ درِ خروجیِ زندگی، کالبد ذهنی ام را به دوش می کشم! به اغما رفته قالی، از شدّت بی «خوابی»! با «کشیدن» فریاد، سکوتِ گالری نقّاشی شکست!

نظرات خود را در مورد کاریکلماتورهای پیرسوک در زیر همین مطلب بنویسید.