
طنز کتابخوانی :
یادش به خیر، یک زمانی کتاب یار غار و رفیق گرمابه و گلستان خلق الله بود و ملت با رسیدن به صفحات پایانی یک کتاب خوب و جاندار، عزا میگرفتند و متألم میشدند. از طرفی با ابتیاع یا به امانت گرفتن کتابی جدید هم چنان مسرور و مبتهج میگشتند که گویی یارانۀ ۳۰۰ هزار تومانی یلدا به حساب شان واریز شده و در پوست خود نمیگنجدیدند!
بماند که یک کتاب را هم چندبار آچارکشی میکردند و تا قورچ کتاب را در نمیآورند، ول کن ماجرا نبودند و اگر چند روز میگذشت و کتاب جدید گیر نمیآورند، نَسَخی شدید به سراغ شان میآمد و زمین را گاز میگرفتند و هیچ چیز هم جای آن را پر نمیکرد.
در واقع، لذت کتاب و کتابخوانی، همرده با ـ بلانسبت! ـ گوارایی میگساری در میکدۀ جان بود و آنجا که «شاه نعمت الله ولی» خدا بیامرز می گفت: «دوستان وقت عصیر است و کتاب»؛ بندۀ خدا خیلی پر بیراه نمیگفت.
اما با مجازی شدن زمین و زمان، آخرین میخ بر تابوت پیکر بی رمق کتاب کوبیده شد و به قولی «ما فاتحۀ کتاب خواندیم». تا جایی که امروز فرهنگ مملکت در حسرت یک کامِ خلق الله از کتاب، نَسَخ مانده است.
امروز اگر در اتوبوس یا اتاق انتظار پزشک، کسی زبانم لال، روم به پارتیشن، نافرمانی مدنی مرتکب شود و یک جلد کتاب جیبی در دست بگیرد؛ گویی بدون رعایت پروتکل های بهداشتی «نیم جوشیده عصیر از سر خم» نوش کرده است و ذَنب لایغفر مرتکب شده است.
خلق الله هم چنان چپ چپ به او مینگرند که خودش مثل بچۀ آدمیزاد در مشاعرش شک کرده و با یک واکنش سریع تغییر موضع داده و با کتاب خودش را باد میزند و یا کتابش را یواشکی غلاف میکند.
کپی رایت
البته ناگفته نماند که مردم ما هرچه در این سال ها به کتاب و کتابخوانی بی مهری کردند و یار مهربان را دل آزرده، در عوض در بحث کتاب نوشتن، گوی سبقت را با رعایت مقررات زیست محیطی و کپی رایت، از غربی ها ربودند و در این مقوله بحمدالله و والمنته توپ توپ هستند.
یعنی اگر همین الان به جای آمار سرانه مطالعه کتاب، آمار سرانه نگارش کتاب ایرانی ها منتشر شود، دنیا انگشت به دهان خواهد ماند که ما این همه درخت، کاغذ، زینک، مقوا، چسب، منگنه و شابک از کجا آورده ایم؟
در حقیقت اگر به کسی که زمان زیادی از زندگی اش را صرف کتاب خواندن میکند یا کسی که بهشکل غیرمعمول و حریصانهای کتاب میخواند کرم کتاب میگویند، به این دست نویسندگان که علاقه شدیدی به نگارش کتاب دارند، باید لقب گودزیلا یا اژدهای کتاب داد!
تازه این از نتایح سحر است و این حماسۀ جاوید در صنعت چاپ و نشر کتاب، بدون استفاده از هوش مصنوعی خلق شده است.
ان شاءالله به دمدمای صبح برسیم و تیغ آفتاب آنباکسینگ مقولۀ هوش مصنوعی را گردن بگیرد، یک عده روزانه یا حتی ساعتی اقدام به انتشار کتاب میکنند و چشم باجناق، جاری، خواهر شوهر، همکار و … را به جای حدقه، از حفره کرانیال قدامی بیرون میآورند!
فرمت این دست کتاب ها هم که از قبل از پیداست و بعضی از آنها در قامت یک قوطی کبریت هستند و اسامی نویسندگان از بازیگران سریال جومونگ فقید بیشتر است.
قدیم دوستان کتاب مینوشتند این هوا که اگر کسی از آمادگی بدنی کافی برخوردار نبود، هنگام جابه جایی کتاب، رباط صلیبی پاره میکرد!
منقل کباب
اینطوری بود که قدما از کتاب برای گرو گذاشتن هم استفاده میکردند و شاعر میگفت:
از بس کتاب در گرو باده کردهایم
امروز خشت میکدهها از کتاب ماست!
اما کتاب های امروزی از بس سبک و نازک هستند، به درد باد زدن منقل تریاک، ببخشید منقل کباب هم نمیخورند. خلاصه، ای کاش دوباره به روزی برسیم که مردم با خواندن کتاب سرحال شوند و رسانه ها و افراد تاثیر گذار جامعه هم به جای تبلیغ خواص سوفسطایی کرم حلزون، دیگ و پاتیل قسطی و روغنی که فشار خون و ضربان قلب را تنظیم میکند، از خواص جادویی کتاب هم سخن به میان بیاورند….
***
شما خواننده ی محترم هم جمله ای طنز در مورد کتابخوانی در بخش نظرات زیر همین مطلب بنویسید.