
کاریکلماتور (سیبیل نوشت های ۱۱۸) محمد مهدی معارفی :
خواب را از من می گیرد بیداری دردهایم. زار می زند در بازار مالی مال باخته. ماتم شده است تم زندگی هایمان. تنها کسی که می تواند بند دل ام را پاره کند دلبندم هست. در اعتراض به دریافت حقوق پایین بست نشستند، بپا و پادو. وقتی به خودم می آیم که دیگرانی از من بروند. مزدور زیرجلدی است مزور. دوریگزینی میکنم از آدم های بر و رو دار دورو. کمر خمید روان شناس زیر بارِ روانی جامعه. با سوزن لاو بادکنکی میترکانم. حیات فکری نادان پر از چاه است. باعث زمین خوردن ام شد حرف های پیش پا افتاده.