کاریکلماتور : اگر شنا لاغر می کرد، نهنگ الآن مانکن ماهی بود!
کاریکلماتور های ابوالقاسم صلح جو «پیرسوک» : آنقدر در هوای «مرطوب» به تلفن خیره می شوم، تا «زنگ» بزند! طعمِ میگو می داد، لبِ» «دریا»! «بودار» است، نگاهِ چشم «سیر»! با کشیدن، قلیانِ «چاق» را «لاغر» کردم! وابسته...

کاریکلماتور های ابوالقاسم صلح جو «پیرسوک» :

آنقدر در هوای «مرطوب» به تلفن خیره می شوم، تا «زنگ» بزند! طعمِ میگو می داد، لبِ» «دریا»! «بودار» است، نگاهِ چشم «سیر»! با کشیدن، قلیانِ «چاق» را «لاغر» کردم! وابسته بود، گاهی «وا» می شد و زمانی «بسته»! از وقتی «سی. پی. یو.» عوض کرده ام، آنروی سگم زود بالا می آید! سرسام گرفتم از آوازِ پرندگان، در جزایرِ قناری! کنارِ دیوارِ مردم برایش قلّاب گرفتم، تا ماهیگیری یادش بدهم! اُملت هم برایم فازِ چلو کباب می گیرد، وقتی گرسنه ام! «بارِ» «آخری» که تو را رساندم، از «بارِ» «اوّلی» که تو را دیدم «سنگین»تر بودی! «بوستانِ» بدونِ موّاد مخدّر، «گلستان» است! عاشقِ همسری هستم که هرگاه پول لازم شدم، بتوانم روی فروشِ کلیه اش حساب کنم! بی«دلیل»، «برهان» «دلیل» می آورد! برای تماشای «پوتین»، به نمایندگیِ کفش ملّی رفتم! زیادی «پاک» شده بود، دیده نمی شد «شیشه»ای! وقتی از نردبانِ «قدرت» بالا رفتم، دعوایمان شد! همهٔ شرائط ازدواج را دارم، فقط همسرم اجازه نمی دهد! من پارسال همین موقع، شش هفت سال جوانتر بودم! وقتی به خودم می پیچم، دیگر باز نمی شوم! اگر شنا لاغر می کرد، نهنگ الآن مانکن ماهی بود!