
کاریکلماتور های منظر ابراهیمپور :
می خواستم حرفم را به کرسی بنشانم، ننشست.
گاوها، دروغِ شاخ دار می گویند.
کاش می شد، کاری که یک جایش می لنگد را گچ گرفت.
بعضی ها با ما راه نمی آیند، با دیگران می دوند.
سلمانی، سرش خلوت بود، بی خودی شلوغش می کرد.
وقتی روش حساب بازکردم، بازگشت خورد.
برای افکارِ پریشانم، دنبال شانه می گردم.
اگر رویا نبود، تنهایی به کجا پناه می بردم.
چشم، از کله پزِ بی انصاف، بر نمی دارم.
سکوت، تا حرف نزنیم، زنده می ماند.
وقتی دستش را خواندند، خطش را عوض کرد.