

ساختمانهای ایرانی از دیرباز با مشکلهای تأسیساتی رودررو بودهاند و بعید به نظر میرسد تا انتهای قرن جاری، این مشکل حتی به مرحلۀ «طرح مسئله» برسد، حلشدن که پیشکش.
بخشی از مشکل، بی تردید، به تزریق اُورتمآبانۀ ذخایر میلیونساله باز میگردد: بقایای میلیونها سال پیش را از کیلومترها اعماق زمین بیرون میکشند و ارزانقیمت به درون خانهها تخس میکنند، بیآنکه از اسراف در مصرف گاز یا برق آنچنان که باید حسابکشی شود. حاصل چنین چیزی را میتوان در مصرف فزایندۀ منابع زیرزمینی جستوجو کرد.
اما مردم همین دیار، در زمانهای که چنین گشایشهایی فراهم نشده بود، فرا گرفته بودند در زمستانهای طولانی و سفت و سخت سالهای گذشته، چگونه گلیم خود را از آب بیرون بکشند و در سرمای استخوانسوز، حداقلی از گرمایش را برای خود فراهم کنند. و این گرما جز با کرسی فراهم نمیشد.
کرسی با اینکه بخت این را داشت که سدههای متمادی گرمکُن مردمان این سرزمین باشد، بهمحض فرارسیدن نخستین نشانگان دنیای متمدن، عرصه را بر رقیبان تازهازراهرسیده خالی کرد. در واقع، کرسی را میتوان از نخستین قربانیان خانگی دنیای مدرن دانست. شهرها به پیشواز صندلی و مبل و راحتی رفتند و همزمان کرسی بیسروصدا به مناطق حاشیهایتر رانده شد.
اساساً سرنوشت کرسی، بیش از آنکه با کاربری مهندسی آن سروکار داشته باشد، با نقش «نمادین» آن همراه بود. کرسی و تشکهایی که به زیر آن قرار میگرفتند، و پشتیهای کُلُفت و نرمی که به دیوار تکیه زده میشدند، نمادهایی از زیست ماقبلمدرن شناخته میشدند که همچنان که جامعه در تکافو بود عقاید و سنتهای برجایمانده از دنیای کهنتر را از بدن بتکاند، از زیست جامعۀ شهری رانده شدند و عرصه را خالی کردند.
همچنان که کرسی از میان زیست شهری بیشتر رانده میشد، بیشازپیش به روستاها میکوچید و در دوتاییهای «شهر-روستا» تعریف شد. این دستهبندی – که امروزه هم فراگیر است – کرسی را همچون چیزی تعریف میکند که متعلق به دنیای قدیم و روستایی است که زمانهاش سر شده و دیگر هیچ جایی در زیست امروزه ندارد. در این قرائت، اگر کسی یادی هم از کرسی کند، معمولاً آن را در کنار عکس پیرمردهای کلاهبهسر و پیرزنهای شلیتهبرتن قرار میدهد تا از تصویر نوستالژی آن چیزی کاسته نشود.
بااینحال میتوان در چنین تلقیهایی چون و چرا کرد. در مجموعه عکسهایی که تحت عنوان کرسیهای ژاپنی در فضای نت ایران پخش شدهاند، میتوان بارقههایی از بهروزکردن و قرائتهای زیباییشناسانه از کرسی دید (که اتفاقاً میتواند برای ما الهامبخش هم باشند). با فناوریهای رنگارنگی که امروزه در اختیار داریم، وقت آن رسیده است که کرسی را از مجموعه سازههایی شُلوِوِل و بدقواره، زیباتر و مستحکمتر ساخت و در مجموعهای که با فضای درونی خانهها هماهنگی دارد، از نو برقرار کرد.
اگر چنین نمیکنیم، میتوانیم دستکم در روزهای پایانی پاییز، تصاویری آشنا را ازنو بازسازی کنیم: کرسی جمعوجورِ زیبایی بسازیم، منقلی کممصرف در درون چهارچوبش بگذاریم و رویش لحافکرسی خوش رنگ و لعابی بیندازیم، و در روزهای پایانی پاییز، دست و پای سردشدهمان را به درون فضای دلپذیرش بسپاریم، از آجیل و هندوانه و چای غافل نشویم و دل بسپاریم به آن شاعر شیرازی، همان که معمولاً حرفهایی برای گفتن دارد.
